در کوچه هم چنان
جنگ بزرگ باد و مباد است
بحث بلند بود و نمود است
بر بوم سرخ فام خیابان
گل گل شکوفه های آتش و دود است
در باغ های ساده سهراب
اما
در دره های پر مه و مهتاب و برگ و باد
رشد بهار نیمه تمام است
با آن که در کویر سرایش ز هیچ سوی
حتی سراب نیست
کوچکترین صدا
از پای آب نیست
اما
در قاب هم به سینه دیوار روبه رو
قد می کشد هنوز
آن گوشه گیر لاله خردش کنار سنگ
مرغی شبی به صخره نشست و غریب خواند
پروانه ای ز دشت گذر کرد و دشت ماند
او شعر می نگاشت
او رنگ می سرود
خاموش و ای دریغ
با هیچ کس نگفت که چشم انتظار کیست
در رهگذار باد نگهبان لاله بود